نگاه نویسنده "کافه سینما" به فیلم‌های روز اول جشنواره: درجا زدن در دهه چهل و فیلم‌سازی با متدهای Vimeo

سه فیلم مهم روز اول جشنواره‌ی امسال، بیش‌تر از آن که محصول خلاقیت و ذوق سینمایی باشند، آثاری هستند که با شابلون گذاشتن و دنبال کردن همان خط و ربط‌های موجود ساخته شده‌اند. «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» و «بیگانه» آدم را به یاد نمایش‌نامه‌های فارسی  رایج سی چهل سال گذشته می‌اندازد که مدام روی بحث‌های همیشگی محفل‌های روشنفکری مثل تقابل سنت و مدرنیته و  مرگ رویاها دست می‌گذارند. هرچند که «زندگی مشترک ...» از زاویه‌ی دید طبقه‌ی سنتی به جامعه‌ی امروز نگاه می‌کند و می‌خواهد که در کنار آثار روشنفکرانه قرار بگیرد و در «بیگانه»،  بهرام توکلی دوباره  به سراغ متنی از تنسی ویلیامز رفته و  تلخی و پوچی مورد علاقه‌اش را به  طبقه‌ی کارگر تحمیل کرده‌است. «سیزده» هومن سیدی هم حاصل دوره کردن فیلم‌های کوتاه Vimeo و المان‌های معروف سینمای تجربی است که چند صحنه و ایده‌ی خوب در آستینش دارد. 


زندگی مشترک آقای محمودی و بانو
فیلم جدید روح‌ا... حجازی باز هم درباره‌ی معضل زناشویی و تفاوت نگاه قشر سنتی و مدرن به مسئله‌ جنسی است. یعنی زن باید داخل خانه بماند یا باید وارد اجتماع بشود؟ تعادل میان حیای زن و شیطنت زنانه چگونه برقرار می‌شود و ده‌ها سوال مشابه دیگر که این روزها سوژه‌ی اصلی مجلات خانوادگی و کتاب‌های مشاوره‌ی خانواده است. البته این خیلی هم پدیده‌ی جدیدی نیست. در فیلم و سریال‌های قبل از انقلاب هم پدر و مادرهایی که از خانه‌های حیاط‌‌دار و بزرگ به آپارتمان‌های کوچک و نوساز نقل مکان می‌کردند، نگران بودند که نکند چشم و گوش دختر جوانشان باز شود و با پسر همسایه بیشتر از حد معمول گرم بگیرد.
فیلم‌نامه‌ی حجازی با همان تکنیک‌های نخ‌نمای پنجاه سال پیش نوشته شده‌است. طرح داستان درست و حسابی در کار نیست. به جای شخصیت، نماینده‌های از بخش‌های مختلف جامعه کنار هم قرار گرفته‌اند و به ضرورت داستان، دو به دو کنار هم می‌نشینند و حرف می‌زنند. در اجرا هم تمام نمادها و نشانه‌های فیلم را  بدون هر گونه ظرافت و منطقی در چشم تماشاگر فرو کرده‌اند تا مطمئن شوند که همه، نکته را می‌گیرند. حداقل بازیگرها موفق شده‌اند تا از موقعیت استفاده کنند و گلیم خود را از آب بیرون بکشند.
 در «زندگی ...» یک زوج مدرن و جوان وارد خانه‌ی زوج سنتی و میانسال می‌شوند و با تعامل آنها می‌بینیم که ورود پدیده‌های مدرن چه شکاف عمیقی را در جامعه‌‌ی امروز ما  به وجود  آورده‌است. زن خانه‌دار و خانه‌نشینش برای شوهرش تکراری شده  و چشم آقا رفته به دنبال دختر جذاب امروزی. مرد مدرن داستان هم از سرکشی‌ها و اداهای دختره خسته شده و به دنبال گوش شنوای زن بساز می‌گردد.
حکایت فیلم مثل خود آقای محمودی یا همان مرد سنتی ماجراست. آقای محمودی داستان می‌خواهد در و دیوار خانه‌اش را محکم بپوشاند که مبادا آبرو و ارزش‌های خانوادگی‌اش به خطر بیافتد از طرف دیگر نمی‌تواند از فواید دختر مدرن هم چشم‌پوشی کند! فیلم هم می‌خواهد دغدغه‌مند، اجتماعی و پایبند ارزش‌ها باشد. ولی این پدیده‌های خانمان برانداز واقعا وسوسه‌انگیزند و بدون آنها هم که کسی فیلم را نمی‌بیند. حیف که دست سازندگان فیلم بسته بوده و گرنه معلوم نبود که برای نمایش شکاف عمیق میان سنت و مدرنیته تا کجا پیش می‌رفتند. 
 

بیگانه
«تراموایی به نام هوس» یکی مهم‌ترین نمایشنامه‌های قرن بیستم و اقتباس الیا کازان از این متن، اثری قابل تدریس در زمینه‌ی شخصیت‌پردازی و متد اکتینگ است. اما بهرام توکلی تمام نکات کلیدی متن و شخصیت‌های پیچیده‌اش را کنار گذاشته و با لاشه‌ی داستان، ماکت بی‌خاصیتی درست کرده که برخلاف فیلم‌های قبلی‌اش حتی غلط‌‌‌انداز هم نیست و دقیقا قالب دهه‌ی چهل است.
اینجا هم مثل فیلم‌های قبلی پر از است شخصیت‌های طلب‌کار و نچسبی که زورشان می‌آید تا حرف بزنند. درام  و شخصیت مهم نیست. کافی است تصویر وامانده‌ی آدم‌ها را در قاب بگذاری و به‌جای این که داستان را به سرانجام برسانی، به جایی برسی که شخصیت‌ها خودشان صحنه را ترک کنند. ظاهرا این‌طوری هم بیگانگی آدم اصلی بیشتر به چشم می‌آید و هم بن‌بست و شکستی که سایرین دچارش شده‌اند.
فقط ساختار و فضای داستان شبیه نمایشنامه‌های دهه‌ی چهل نیست. تمام عناصر صحنه را آن‌قدر کهنه و چرک چیده‌اند که تماشاگر بلافاصله پرتاب شود به چند دهه قبل. میزانسن‌‌ها و برداشت‌های بلند هم به شکلی طراحی شده‌اند که زمان نمایش فیلم را تا حد ممکن طولانی‌تر کنند. در این میان فقط یک نکته‌ی غیرمنتظره به چشم می‌خورد. با وجود این که کلی برای فیلم زحمت کشیده‌ شده‌ تا تمام عناصرش بدون انرژی و دافعه‌ برانگیز باشد، بازی هومن برق‌نورد گیرا از آب در آمده و در همان مدت کم حضورش بر روی پرده، توجه تماشاگر را به خودش جلب می‌کند.


سیزده
سینمای ایران آن‌قدر از نظر بصری و تصویرسازی ضعیف است که فیلمی مانند «سیزده» می‌تواند حسابی تماشاگرانش را به وجد بیاورد. اگر فیلم‌های کوتاه روز دنیا و محصولات سینمای تجربی دهه‌ی اخیر را دنبال کرده‌ باشید، می‌دانید که سر و شکل فیلم از کجا می‌آید. برای کنار هم قرار دادن محیط‌ها و عناصر زندگی شهری مدرن هم  معلوم است که سازندگان فیلم سلیقه خرج کرده‌اند و چندین صحنه‌ هم واقعا خوب اجرا شده‌است. اما وقتی که  پای داستان تعریف کردن و  خلق درام و شخصیت به وسط می‌آید، فیلم به دست‌‌انداز می‌افتد. برای این که نگویند فیلم فقط یک محصول بازیگوشانه و تجربی صرف است، سعی کرده‌اند فضا را تلخ و سردتر کنند که وجه‌ی اجتماعی و روشنفکرانه‌ی فیلم حفظ شود. 
«سیزده» در مقایسه با کارهای قبلی  هومن سیدی ( چه بلند و چه کوتاه)، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای است، اما هم‌چنان نمی‌تواند ایده‌هایش را درست به هم متصل کند و بعضی وقت‌ها هم موقع کنترل صحنه، اندازه از دستش در می‌رود. درکل  انرژی موجود در تعدادی از صحنه‌های فیلم به اندازه‌ای هست که تماشاگرش را راضی نگه دارد.

کسری ولایی/ کافه سینما